از دیدگاه حکمت متعالیه، ملاک تشکیک آن است که امور متکثره ای باشد که مابه الاختلاف و مابه الأشتراک آنها یک حقیقت باشد و به عبارت دیگر حقیقت مشککه، حقیقتی است که دارای وحدت و کثرت حقیقی باشد؛ به گونه ای که وحدت او عین کثرت او و کثرت او عین وحدتش باشد.
 
حقیقت تشکیک به چهار عنصر وابسته است: ١. وحدت حقیقی؛ ۲. کثرت حقیقی؛ ٣. ظهور وحدت در کثرت حقیقی؛ ۴. رجوع کثرت به وحدت حقیقی».(1)
 

تشکیک در فلسفه و عرفان

به فرموده علامه طباطبایی: وحدت عرفان منافاتی با تشکیک در وجود ندارد؛ بلکه با نظر دقیق تر و عمیق تر به وجود نظر شده است. چون در تشکیک که فلاسفه بدان قائل هستند، موجودات امکانیه دارای وجود حقیقی هستند؛ وجود امکانیه افتقاریه که هریک از آنها معلول وجود بالاتر از خود بوده تا برسد به ذات واجب الوجود. بنابراین تمام موجودات، معلولات ذات حق اند و متدلیات به عظمت و کبریائیت او و لیکن در نظر عرفا، وجود اختصاص به ذات حق دارد و بقیه موجودات امکانیه، همه سایه و ظل و فیئی برای وجود حقاند و نفس ظهورند و بس و نسبت وجود به آنها مجازی است و به اعتبار به آنها موجود گفته می شود و این نظر منافات با نظر فلاسفه ندارد. بلکه با نظر دقیق تر و عمیق تری به موجودات ملاحظه می شود و در واقع می توان نظر عرفا را حاکم بر نظر فلاسفه دانست.(2)
 

شعور همگانی موجودات

آیات و روایاتی که بر شعور همگانی موجودات دلالت می نماید، بسیارند. در سنور مستحه یعنی سوره هایی که با تسبیح آغاز می شوند، از تنزیه خداوند و تسبیح همگان و لزوم همراهی انسان با آنها سخن رفته است. آنچه از آیات و روایات در باب شهادت زمین و گواهی مخلوقات و یا گفت و گوی روزانه زمین و آسمان با انسان و یا سوگواری زمین در رحلت اهل ایمان آمده است، از دیگر شواهد قرآنی و روایی است.مسلما به هیچ روی این صدر و ذیل و فراز و فرود تنها به امور مادی و جسمانی محصور نمی گردند. این که خداوند در عالی ترین جایگاه هستی، حاکم و فرمانروای نظام وجود است.مبنای فلسفی ای که می تواند این حقیقت را برهانی نماید، اصالت هستی و بساطت و تشکیک آن است. زیرا بر اساس این اصول سه گانه، اگر کمالی از کمالات برای مرتبه ای از مراتب وجود ثابت شود و آن کمال از کمالات حقیقی ای باشد که مستند به اصل وجود در آن مرتبه است، برای دیگر مراتب وجود نیز اثبات خواهد شد.
 
برهان مطلب این است که: در غیر این صورت، ترکیب از اصل هستی و آن کمال در آن مرتبه لازم می آید. بنابراین برای گریز از محذور ترکیب باید هر کمالی که برای مرتبه ای اثبات می شود، به دیگر مراتب نیز به صورت مشکک استناد داده شود. به عنوان مثال اصل ضرورت آنگاه که برای مرتبه واجب اثبات می شود، برای دیگر مراتب نیز به صورت مشکک یعنی نه به صورت ضرورت ازلیه که ناشی از شدت مرتبه آن است، بلکه به صورت ضرورت های ذاتی و وصفی اثبات می گردد و همچنین تجرد، آنگاه که برای مرتبه ای از مراتب وجود اثبات می گردد، برای دیگر مراتب نیز در قالب تشکیک و به صورت هرچند ضعیف اثبات می شود. بدین ترتیب علم نیز از آنجا که یک کمال وجود است، چون درمورد برخی از موجودات اثبات شود به مفاد این قاعده درباره دیگر موجودات مبرهن می گردد.
 
با وجود براهین عقلی، هیچ دلیلی بر مجاز خواندن آیات و روایاتی که دلالت بر عالم بودن نظام آفرینش و یا اطاعت و تسلیم آگاهانه آن می نماید وجود ندارد. بنابراین آیاتی از قبیل آیات ذیل بدون آنکه قرینهای عقلی بر مجاز بودن آنها وجود داشته باشد، باید بر معنای ظاهر خود حمل گردند: (3)
 
(وإن من شیء إلا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم)(4)
 
(إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون)(5)
 
( ائتیا طوعا أو گوها قالتا أتینا طائعین)(6)
 

نظام طولی جهان هستی در آیات و روایات

در آیات قرآن و روایات حضرات معصومین (علیهم السلام) علی، به نحوه چینش نظام هستی زیاد اشاره شده است؛ با واژه هایی همچون فوق، علو، عروج، رفعت، صعود، محیط، قاهر و امثال آن و در مقابل، واژه های تحت، سفل، هبوط، دنو، محاط، مقهور و ضعیف و.. این حقایق به خوبی هندسه هرم هستی را به ذهن انسان متبادر می سازند.
 
اما مسلما به هیچ روی این صدر و ذیل و فراز و فرود تنها به امور مادی و جسمانی محصور نمی گردند. این که خداوند در عالی ترین جایگاه هستی، حاکم و فرمانروای نظام وجود است. (ان الله على کل شیء قدیر) و ذات علو و تعالی برازنده اوست (کلمه الله هی العلیا) و اوست که قاهر و محیط بر موجودات و مربی همه آنهاست. (الحمد لله رب العالمین)
 
الموجودات مترتبة فی الصدور عن الوجود الحق و المصیر الیه و البدو منه و العود الیه فیبتدئ من الأشرف فالاشرف الی ان ینتهی الی مالا اخس منه فی الامکان و لااضعف فینقطع عنده السلسلة النزولیة ثم یأخذ فی الصعود فلا یزال یترقی من الارذل الی الافضل الی ان ینتهی الی الذی لا افضل منه فی هذه السلسلة الصعودیة فیکون هو بازاء ما بدء منه فی النزول کما اشیر الیه بقوله سبحانه (یدبر الأمر من السماء إلى الأرض ثم یعرج إلیه) و کل ما کان الی مبدئه اقرب فهو الی البساطة والوحدة و الشرافة و الغناء اقرب و من الاختلاف و الترکب و الافتقار أبعد.
 
پی‌نوشت:
1. عبدالله جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ص ۲۲.
2. مهرتابان، ص۵۵.
3. عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه، ص۲۰۵ و ۲۰۶.
4. اسراء، آیه ۴۴.
5. یس، آیه ۸۲
6. فصلت، آیه ۱۱.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393